مذهبی
مذهبی
جمعه 92 مرداد 18 :: 9:41 عصر :: نویسنده : sogandamini
حضرت زینب خودم دیدم که صحرا لاله گون بود زمین از خون یاران غرقه خون بود خودم دیدم فضاى آسمانها پر از انا الیه راجعون بود خودم دیدم که نور چشم زهرا جراحات تنش از حد فزون بود خودم دیدم که بر هر برگ لاله نوشته این سخن با خط خون بود گلى گم کرده ام میجویم او را، به هر گل میرسم میبویم او را ............ موضوع مطلب : جمعه 92 مرداد 18 :: 9:41 عصر :: نویسنده : sogandamini
علــــــــی اکبــــــــــر ای تازه جوان اکبر نوخط پسر من صد پاره بدن جسم تو پیش نظر من ای نوگل آفت زدة دهر پس از تو ای کاش نیفتد بگلستان گذر من شد حاصل من چشم تری و لب خشکی از داغ غم تست همین خشگ تر من تا باد خزان زرد گل روی ترا کرد سرخ است رخ زرد بخون جگر من ای خفته بخون با تن صد چاک تو در خاک رفته زغم هجر تو نور از بصر من لب باز کن و با پدر خود سخنی گوی هین محتضرم ای پسر محتضر من من بیدل و افتاده ز پا سر نعشت تا باز چه آرد غم مرگت بسر من منصوری از این نغمة منصوری جانسوز آتش زده بر خشگ و تر این مختصر من جعفر منصوری
موضوع مطلب : جمعه 92 مرداد 18 :: 9:40 عصر :: نویسنده : sogandamini
حضرت زینب سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود زحمه زحمی ترین فریاد در چنگ سکوت از طرار نغمه وا می ماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشمها می ماند اگر زینب نبود ذوالجناح داد خواهی ، بی سوار و بی لگام در بیابانها رها می ماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود موضوع مطلب : جمعه 92 مرداد 18 :: 9:40 عصر :: نویسنده : sogandamini
حضرت زینب یا اخا درد هم آغوش من است پرچم عشق تو بر دوش من است شکوه ای نیست در این ابرازم به حدیث غم تو می نازم نه غم و رنج کنون می کشدم شوق دیدار رخت می کشدم مرغ بشکسته پر و بال من راوی مقتل گودالم من زائر تشنه لب علقمه ام سند مستند فاطمه ام آنکه با خصم تو جنگیده منم بانی عشق پسندیده منم صاحب نافلهء زندانم شاهد قافلهء طفلانم ناظر چشم گهربار منم روح آرامش بیمار منم بر حرم حملهء مردم دیدم خیمه ها را به تلاطم دیدم دیده ام سیلی نامردان را طفل گم گشته و سرگردان را پیش مجنون گل لیلی چیدند راس معشوق مرا ببریدند ماجرایی که ز محمل دارم خاطراتی است که در دل دارم چون که انگشت نما شد سر تو باز شد تازه لب خواهر تو دامنم خیس شد از چشم ترم چوبه محملم از خون سرم آن زمان ناطقم از حیدر بود اثر خطبه ام از کوثر بود کاخ ها را همه ویران کردم ز غم آزاد اسیران کردم لیک از شام شده خم کمرم موضوع مطلب : جمعه 92 مرداد 18 :: 9:40 عصر :: نویسنده : sogandamini
حضرت زینب دارم هوس که با تو دمی گفتگو کنم تاسرگذشت خود همـه را موبمو کنم نگذاشتند تا که کنم دفن پیکـــرت وز آب دیده نعش ترا شست شو کنم میخواستم اگر که مهلت نداد شمر آبی بوقت مرگ تـــــرا در گلـــو کنم بگذاشتم تـــــــرا و برفتم زکربــــلا جز کربــــــلا تـــرا بکجا جستجو کنم خواهم بتربت تو برادر علی الدّوام بنشینم و همیشه زخاک تو بــو کنم گر نیست رخصتم که بمانم بکربـلا من جانب مدینه چسان بی تو رو کنم عباس و قاسم و علی اکبر بزیر خاک من زندگی چگـــونه دیگر آرزو کنم موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ منوی اصلی آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 6344
|
|